- پیش تاز
- آنکه قبل از دیگران رود آنکه بجلو تازد آنکه جلو کاروان یا دسته ای بتازد، مقدم پیشرو: پیشتاز عرصه بلاغت، آنکه در مقدمه گروهی از سپاهی تازد طلایه مقدمه: پیش تازان توپخانه
معنی پیش تاز - جستجوی لغت در جدول جو
- پیش تاز
- پیشرو، طلایه دار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل پیش تاز
قبل از
سواره ای که قبل از دیگران بتازد
سواره ای که جلوتر از دیگران بتازد، کسی که پیش از دیگران به دشمن حمله کند
پیش شرط
امام جماعت
علی الحساب
بودجه
مقدمه
گوشت پیش ناف. (قصابی) گوشت ناحیه ناف گوسفند گاو و غیره: المنقب پیش ناف است
پشقاب، بشقاب
پارسی است پیشتاک، دروازه، پیشگاه آستان صحن خانه، دروازه بلند قصر دروازه عظیم کاخ پادشاهان و امیران
جامه پیش گشوده فرجی و جامه پیش باز که بیشتر زنان پوشند: در پیش شاخم آمدم از دگمه ها بیاد چون غنچه جلوه داد بر اطراف جویبار. (نظام قاری)
آنکه قبلا زاده شده کسی که پیشتر متولد گردیده
آنکه از پیش داند پیش بین
شاگرد وآنکه پیش از دیگران برخیزد
صندوق مانندی که دکانداران (عطار سقط فروش و غیره) در پشت آن نشینند و بر بالای آن ترازو آویزند جلوخان پیش تخته
تخت مقدم بر دیگر تختهاپیشینی، پیشکار: و این چند فصل را در جواب آن پیش تخت املا فرمودیم تا بواجبی آنرا تامل کند و عرض آن واجب دارد
جلو امام پیش پا، آنکه در رفتار پیش پایها نزدیک گذارد و پاشنه ها را دور، ستاره ای که بر پای مقدم دو پیکر است. یا پیش پای کسی بر خاستن، بر پا ایستادن برای تعظیم وی: سپیده دم مه من چون زخواب برخیزد به پیش پای رخش آفتاب برخیزد. (تاثیر آنند. لغ)، یا راهی را پیش پای کسی گذاشتن، هدایت کردن ویرا بدان طریق متوجه ساختن او را بدان
معالجه قبلی. توضیح این کلمه بر ساخته فرهنگستان است
شهیر قادمه
امام جماعت، مقتدا
کمی جلوتر، کمی پیش تر
گوشت اطراف ناف گاو یا گوسفند، عضلات شکم
امام جماعت، کسی که نماز بخواند و دیگران به او اقتدا کنند
آنکه پیش تر یا زودتر برخیزد، خدمتکار یا شاگرد چست و چالاک
پیش پرداخت، پولی که پیش از کار کردن به کارگر داده شود، مساعده، عطیه که پیش از خواهش و درخواست کسی به او داده شود، برای مثال ز بس حرص بخشش، نکرده سؤال / به سائل دهد جود او پیش داد (عسجدی - مجمع الفرس - پیش داد)
پیش خان، میز درازی که فروشنده کالا پشت آن می ایستد
Prerequisite
предварительное условие
Voraussetzung
передумова